خدایا شکرت......
درباره وبلاگ

کاش ماه می دانست میان این همه ستاره وسیاره ،فقط یکی مشتری است.........
آخرین مطالب
پيوندها

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان همه چی باهم و آدرس mf00.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.





نويسندگان



نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

خبرنامه وب سایت:





آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 89
بازدید دیروز : 3
بازدید هفته : 637
بازدید ماه : 1669
بازدید کل : 102547
تعداد مطالب : 271
تعداد نظرات : 250
تعداد آنلاین : 1

كد موسيقي براي وبلاگ

قالب وبلاگ

گالری عکس
دریافت همین آهنگ
همه چی باهم
جمعه 20 تير 1393برچسب:, :: 13:28 ::  نويسنده : marry       



نظرات شما عزیزان:

ملیکا
ساعت0:48---30 تير 1393
روز ها گذشت و گنجشک با خدا هیچ نگفت.

فرشتگان سراغش را از خدا می‌گرفتند و خدا هر بار به فرشتگان این گونه می‌گفت: می آید؛ من تنها گوشی هستم که غصه‌هایش را می‌شنود و یگانه قلبی ام که دردهایش را در خود نگه می‌دارد.

و سرانجام گنجشک روی شاخه ای از درخت دنیا نشست.

فرشتگان چشم به لب هایش دوختند، گنجشک هیج نگفت. و خدا لب به سخن گشود: با من بگو از آن چه سنگینی سینه توست.

گنجشک گفت: “لانه کوچکی داشتم، آرامگاه خستگی هایم بود و سر پناه بی کسی ام.

تو همان را هم از من گرفتی. این طوفان بی موقع چه بود؟ چه می خواستی از لانه محقرم؟ کجای دنیا را گرفته بود؟” و سنگینی بغضی راه بر کلامش بست. سکوتی در عرش طنین انداز شد. فرشتگان همه سر به زیر انداختند..

خدا گفت: ماری در راه لانه ات بود. خواب بودی. باد را گفتم تا لانه ات را واژگون کند. آن گاه تو از کمین کار پر گشودی. گنجشک خیره در خدایی خدا مانده بود..

خدا گفت: و چه بسیار بلاها که به واسطه محبتم از تو دور کردم و تو ندانسته به دشمنی ام برخاستی.اشک در دیدگان گنجشک نشسته بود.

ناگاه چیزی در درونش فرو ریخت... گریه هایش ملکوت خدا را پر کرد..
پاسخ: خیلی زیبا بود دوست گلم،خدایا به خاطر تمام درهایی که زدم وخانه تو نبود مرا ببخش...........


نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه: